علیرضا

نوشته هایی پراکنده درباره چیزهایی که فکر می کنم باید بگویم!

علیرضا

نوشته هایی پراکنده درباره چیزهایی که فکر می کنم باید بگویم!

علیرضا

واعظ مکن نصیحت شوریدگان که ما

با خاک کوی دوست به فردوس ننگریم

چون صوفیان به حالت و رقصند مقتدا

ما نیز هم به شعبده دستی برآوریم

از جرعه تو خاک زمین در و لعل یافت

بیچاره ما که پیش تو از خاک کمتریم

طبقه بندی موضوعی

۴ مطلب با موضوع «هنر» ثبت شده است

یادداشتی بر فیلم بانوی آهنین

سه شنبه, ۲۷ مرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۲۳ ب.ظ

مارگارت تاچر نخست وزیر فقید بریتانیا در سال ۱۹۲۵ در خانواده ای کاسب پیشه ولی متوسط به دنیا آمد. از جوانی وارد سیاست شد و سرانجام در سال ۱۹۷۹ با شعار بهبود اوضاع اقتصادی از سوی حزب محافظه کار روانه ی خانه ی شماره ۱۰ خیابان داون شد.

مارگارت تاچر به خاطر سیاست های سخت گیرانه و برخورد های خشن با اتحادیه ها ی کارگری و سازمان های مدنی و همچنین اجرای اصلاحات گسترده در صنعت و اقتصاد بریتانیا که عده ای آن را باعث تضعیف جدی اقتصاد بریتانیا و قشر ضعیف جامعه (مانند کارگران) می دانند ؛ به بانوی آهنین مشهور شده بود.

اما موافقان وی ؛ نقش و عملکرد او در حال بحران های بین المللی مانند کنترل کمونیسم، جنگ فارکلند و روابط حسنه با ایالات متحده و همچنین اجرای اصلاحات اقتصادیش را پایه و اساسِ حفظ ساختار بریتانیا تا کنون می دانند. او که یکی از طولانی ترین دوران قدرت را در بین نخست وزیران بریتانیا داشت در پی گسترش اعتراضات در سال ۱۹۹۰ از سمت خود کناره گرفت و ۲۳ سال بعد در سن ۸۷ سالگی درگذشت.



فیلم بانوی آهنین ساخته ی فیلیدا لوید کارگردان بریتانیایی است و درباره ی زندگی مارگارت تاچر. مریل استریپ در یک ایفای نقش فوق العاده در نقش تاچر ظاهر می شود و بسیار هم تحسین برانگیز و استادانه ایفای نقش می کند. فیلم از حضور تاچرِ کهن سال در یک سوپر مارکت آغاز می شود ؛ جایی که تاچر از تورم و بالا رفتن قیمت شیر متعجب می شود. (اشاره ای به میراث تاچر…).

فیلم روایتگر سال های انتهایی حیاتٍ تاچر است و خاطرات او از جوانی اش و سال های ورود به سیاست تا کناره گیری اش از نخست وزیری به یادش می آید  و مخاطب در این یادآوری ها با او همراه می شود، اما آنچه اهمیت دارد تمرکز بیش از حد فیلم روی خود شخصیت تاچر است به حدی که از بیان هر چند اجمالی اتفاقات پیرامونی تاچر و این که او در چه بستر هایی به قدرت رسیده است خودداری می کند.

کارگردان در مصاحبه ای با یورونیوز گفته است که سعی کرده روایتش از مارگارت تاچر منصفانه باشد ؛ اما به هر صورت آنچه می بینیم نگاهی تحسین آمیز به رهبری است که درباره ی میراث او سوال هایی مطرح است که شاید پاسخ دقیق به آنها سال ها طول بکشد؛ آنچه مشخص است او آن چنان منفور است که در هنگام مرگش عده ای پایکوبی می کنند و آن چنان موثر که عده ای او را معمار بریتانیای نوین می دانند.


یادداشتی بر "مردن به وقت شهریور"

دوشنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۹۴، ۰۱:۰۴ ق.ظ

فیلم مردن به وقت شهریور اثر هاتف علیمردانی چهارمین اثر وی در قامتِ کارگردانِ فیلم سینمایی است که دغدغه ی نسل جوان را دارد. بسیار شتابزده و سطحی خواسته است دغدغه های هم نسلان من را مطرح کند و در این راه نه تنها موفق نبوده، بلکه ملقمه ای از مطالبِ سطحی به ایده ی کلّی داستان ضربه ی جدّی زده است.

فیلم درباره ی پسری به نام "سینا" است که نوید لایقی مقدم آن را بازی می کند ، او که ظاهری مظلوم و "بچه مثبت" دارد ، رپر است و با پسری تبه کار به نامِ MJ آشنا می شود که حسام محمودی بازیگرش است، روابط این دو آن چنان عمیق می شود که دوستی ای بینشان شکل می گیرد که کلِّ خانواده ی سینا من جمله خواهرش را تحت تاثیر قرار می دهد. 

فیلم همه چیز دارد! پسری پشت کنکوری که قربانیِ نظامِ مقایسه محور و کثیف آموزشی ایران است، همزمان رپر است و کیبرد می زند، مشکلاتی با پدرش دارد، برادرش ام اس گرفته، مادرش رهایشان کرده و به خارج رفته، گرفتار رفیق ناباب می شود، عاشق می شود، با خواهرش مشکلاتی دارد و روابظش با نا مادرشی اش رابطه ی عجیبی است.

تک تکِ این ویژگی ها و اطلاقِ آن به شخصیت اصلی نیازمند عمق دادن و بسترسازی مناسب است، ولی فیلم بی توجه به آن چه می گوید حرفش را میزند و فرار می کند. از اشتباهات مسلّم در دیالوگ گرفته مثل "فیسبوک داری" یا "دوست دختر داری" تا موارد عجیب در صحنه آرایی مثل به هم ریختگی های تصنعی، خود گوشه ای از اشتباهات فیلم است.

بازیِ نوید لایقی مقدم بسیار مصنوعی و غیرقابل باور است، او که البته توجه ویژه ای روی زبانِ چهره اش گذاشته است ، از وضعیت بدن و به خصوص دست ها غافل شده است البته نمی توان خرده ای بر وی گرفت، کارگردان نسبت به انتخاب موسیقی درست، حالات مناسب و... بسیار بی دقت عمل کرده است.

شاید خیلی از دیالوگ ها و صحنه های فیلم برای کسانی که به فضای امروزی ترِ موسیقی های زیر زمینی آشنا نیستند ، بی اشکال باشد، اما این که کسی که داعیه ی رپر بودن دارد، در کلّ فیلم حتی یک آهنگ رپ گوش نمی دهد؛ یا این که شخصی لقبِ مشخص و گذارده شده ی MJ را برای خود انتخاب کند هم مزید بر علت است که فیلم نامه نویسی و کارگردانی را بسیار سرسری و بی دغدغه توصیف کنیم.

یادداشتی بر "دورانِ عاشقی"

شنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۴، ۰۱:۵۱ ب.ظ

دورانِ عاشقیِ علیرضا رئیسیان درامی است اجتماعی که بر تمِ چند ساله ی سینمای ایران یعنی خیانت برپا شده است، دوران عاشقی سعی کرده است دید متفاوتی داشته باشد ولی نه تنها در این راه موفق نبوده بلکه به مانندِ گذشتگان خویش تصویری نا دقیق ، شعارگونه وبی مغز از مسئله ی خیانت ارائه می دهد.

فیلم با خانه ی لیلا حاتمی آغاز می شود، گفت و گوی زنی به نام زندی که می گوید رابطه اش با شوهرش فقط یک بچه کم دارد و آرام آرام متوجه می شویم بحثِ زنی صیغه ای است که شوهرِ زن اختیار کرده و حالا بچه دار شده و بیتا(لیلا حاتمی) وکالتش را بر عهده دارد تا حق و حقوقش را از مرد گویا پولدار و صاحب نفوذ بگیرد.

داستان تا حدی با همین مردِ پولدار و زنِ صیغه ای اش که قرار است حق و حقوقش را بگیرد ادامه پیدا می کند و در این بین گریزی هم به مسائل به شدت بی ربط می زند، از ازدواج های الکی و بر پایه ی "فان" گرفته تا تغییر جنسیت... به نظر می رسد حرف هایی در گلوی فیلمساز در حوزه ی مسائل جنسیت، ازدواج ، زناشویی و ... گیر کرده که دوست داشته همه اش را در فیلم بیان کند که حاصل ، چندین و چند سکانس بی ربط به موضوعِ اصلی فیلم است.

مسئله ای که به شدت آزار دهنده است، بازی های تکراری بازیگران است، گویی استفاده کردن از شخصیت های از قبل ساخته شده تبدیل به عادتی برای فیلم سازان ما شده است، بیتا(لیلا حاتمی) همان سیمینِ جدایی است؛ فرهاد اصلانی آنچنان در فیلم هایی مثل زندگی خصوصی" تو دل برو و دلنشین بازی کرده که کسی خیلی هوس نمی کند چیز دیگری از او بخواهد. ظاهر او که در این فیلم پولداری تازه به دوران رسیده است که درآمد اصلی اش بازی با ارز و کارهای گوناگون دیگری است در مقابلِ خواهرش قرار می گیرد که هنرمندی اندیشمند است که معلوم نیست اینان از چه زمانی از هم این چنین جدا افتاده اند، دلیل تفاوتشان چیست و... ؛ همچنین موضوعی حل نشده برای 20 سال پیش هم میان این 2 وجود دارد که مشخص نیست درباره ی چیست، درباره ی شوهرِ سابق خواهر است یا موضوعی است مالی و یا... ؛پاسخ ندادن به پرسش هایی که واقعا می تواند جواب های مختلفی داشته باشد نیز از هنر های تازه ابداع شده در سینمای ایران است.

پرداختن به تناقض های عرفی، دینی و قانونیِ ناشی از پدیده هایی مثل خیانت، ازدواج موقت، چند همسری و... بسیار پسندیده و لازم است، ولی ورود به این حوزه ها بسیار سخت و مسئولیت آور است، چون روایت های نادقیقی مثل این فیلم می تواند ارتباط خویش با مخاطب را تا حدود زیادی لکه دار کند.


نقدی بر ترن

شنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۱، ۰۷:۳۴ ب.ظ
نمایش ترن به نوشته ی حمیدرضا آذرنگ و کارگردانی نیما دهقان ، این روزها در سالن اصلی تئاتر شهر به روی صحنه می رود. ترن درامی قوی و تاثیر گذار است و حرفش که واقعیتی معاصر است را در قالب درام هنرمندانه به مخاطب می رساند. فارغ از هرگونه جزئیات می توان "ترن" را نمایشی موفق دانست چون به هدفش که فهماندن این حقیقت معاصر است رسیده است.
ترن روایتی است از یک نویسنده که صحنه ای را خلق می کند ، صحنه ای که بازگشت چند شهید از آسمان به زمین و دیدار با خانواده هایشان را روایت می کند. 
این روایت حاصل ترکیب چند اپیزود با هم است. کلّ زمینی ها مشکی پوش هستند و کل آسمانی ها سپید پوش. اما در این روایت اپیزودیک صحبتی از زندگی برخی شهیدان نمی شود که به بهانه ی " نمی خواد تعریف کنی ما باید بریم" توسط شهید ماس مالی میشود، البته نمی توان ایرادی به کار گرفت که علت این ناهماهنگی سانسور اپیزودی درباره ی یک فرزند شهید است.


 اگر این اپیزود حذف شده را هم کنار بگذاریم می توانیم به صحنه ای که امیر جعفری و سحر دولت شاهی در آن ایفای نقش می کنند به عنوان یک بدِ نمایش نگاه کنیم. دیالوگ ها و "تیپ" ها کلیشه شده هستند. این اپیزود داده ی  جدیدی به فهم ما درباره ی واقعه ی جنگ تحمیلی و آثارش اضافه نمی کند و اینجاست که حضورش خیلی جالب نیست! البته دیالوگی که امیرجعفری در انتهای اجرایش گفت به اندازه ی کافی تاثیر گذار بود تا احساسات " ایرانی ها " را تحریک کند. " اگه اینا نبودن الآن اسم دخترت جمیله بود " با این که جمله ی بسیار قدیمی و لوث شده است ولی هنوز که هنوز است تاثیر گذار است.
اما در آن سو اپیزود اول ( پدر پیر ) و اپیزود سوم ( یاسر و همسرش) اپیزودهای طلایی اثر هستند. گرچه از طنز تلخ کارگران نمی توان گذشت که هنرمندانه بازی شده و به موقع غم و شادی را منتقل می کند.
البته نقدی از اثر در سایت (www.theater.ir)  می خواندم که به درستی به اضافه کردن "شهید افغان" و " زلزله آذربایجان " ایراد گرفته بود. این 2 اتفاق اضافه شده به اثر خوب پرداخت نشده اند و لابه لای داستان نرفته اند. حس می شود صحنه های زلزله آذربایجان داستانی دیگر است...

به طور کلی ترن کار پر جرئتی است! اینقدر پر جرئت که به روند پر ایراد دفن شهدا در ارتفاعات ایراد بگیرد و از مشکلات نزدیکان شهدا به راحتی صحبت کند... کار هر کسی نیست. ترن نه آن قدر درگیر شعار شده بود و نه آنقدر درگیر حواشی ، ترن به سمت حرفش رفته بود و اگر ملاک ارزیابی مان تاثیر گذاری بر مخاطب باشد ،شاید بی انصافی باشد که به آن نمره ی کامل ندهیم.