علیرضا

نوشته هایی پراکنده درباره چیزهایی که فکر می کنم باید بگویم!

علیرضا

نوشته هایی پراکنده درباره چیزهایی که فکر می کنم باید بگویم!

علیرضا

واعظ مکن نصیحت شوریدگان که ما

با خاک کوی دوست به فردوس ننگریم

چون صوفیان به حالت و رقصند مقتدا

ما نیز هم به شعبده دستی برآوریم

از جرعه تو خاک زمین در و لعل یافت

بیچاره ما که پیش تو از خاک کمتریم

طبقه بندی موضوعی

۲۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «علیرضا علمدار» ثبت شده است

هر سال سه شب و هر شب سه ساعت!

جمعه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۶، ۰۴:۲۰ ق.ظ

من خیلی نمی شناختمش ، فقط هر سال سه شب ، هر شب سه ساعت روبه روی من می نشست و من همیشه به او زل می زدم. او آرام می نشست ، گاهی می ایستاد و گاهی چیزی می گفت. یک دفعه با پسرش آمده بود ، قاعدتا نباید این کار را می کرد ، ولی آنطور که من متوجه شده بودم او رییس بود و می توانست کارهایی بکند که شاید خیلی رسمی نبود.

یک شب ، در میانه ی سال ، که از آن سه شب دیدنش گذشته بود و به سال بعدی که دوباره سه شب ببینمش مانده بود ، خبر آمد که دیگر نخواهد آمد. خبر آمد که دیگر رو به رویش نخواهم نشست و دوباره بهش زل نمی زنم. خبر آمد که دیگر پسرش را قاچاقی با خود نمی آورد. وقتی خبر آمد که "محافظ آیت الله امامی کاشانی شهید شد" ، خواستم او نباشد ، نمی دانم چرا ، شاید به خاطر خودش ، شاید هم به خاطر پسرش ، کودکی معصوم و درست در آستانه سنی که فکر می کند مرد شده است.

اسمش را نمی دانستم ، از روی خبر اسمش را سرچ کردم و عکسش را دیدم.

الان دو سالی است که او رفته است و دو سالی است دیگر شب های قدر نمی بینمش. او حالا برای حفاظت از حرم و حریم خدا ، جانش را داده. حس می کنم که تکه ای از من پیش او جا مانده ، شاید آن نگاه های هر سال سه شب و هر شب سه ساعت... هر چه که هست حس می کنم خیلی به او مدیونم و چقدر غمگینم که هر سال سه شب و هر شب سه ساعت دیگر نمی توانم به او زل بزنم.


* به یاد شهید ، محسن فرامرزی - یکی از آن سه شب هر سال ...

یادداشتی بر "نفس"

شنبه, ۲۹ آبان ۱۳۹۵، ۱۲:۴۳ ق.ظ

نفس ، آخرین اثر نرگس آبیار بر اساس رمانی از خود او به همین نام ساخته شده است. فیلم با زندگی دخترکی ۶ ساله همراه می شود که در سال ۵۶ با پدر ، (نا) مادربزرگ و خواهر و برادرانش ، وسط دشتی نزدیک کرج زندگی می کنند. زندگی آنها آکنده از شیطنت های بچه گانه و اتفاقات معمولِ یک کودک دهه پنجاهی است. فیلم با زندگی این خانواده دوست داشتنی همراه می شود. نقش آفرینی بی نقس مهران احمدی و پانته آ پناهی ها به تشکیل خانواده ای باور پذیر ، شیرین و مهیج کمک شایانی کرده است.

زمان پیش می رود و انقلاب اسلامی فرا می رسد ، دختر چند سالی بزرگ تر شده و اکنون با مسائلی تغییر یافته مواجه می شود ، مثل خانه ی جدید ، زندگی جدید و ظاهری جدید مواجه می شود اما باز این خلاقیت و عالمِ خیال اوست که دوست صمیمی اش است و با آن به دنیای پر قصه ی خود می غلتد.

نرگسِ آبیار جایی گفته بود فیلم ساز زندگی های شیک و اتو کشیده و تر و تمیز نیست ، فیلم هایی که همه در آن صاف و مرتب دیالوگ هایشان را می گویند و می روند . آبیار به خوبی در بطن زندگی کسانی می رود که شنیدن داستان آنها جذاب ، دوست داشتنی و آکنده از احساس است. از مادر شهیدِ متفاوت او در شیار ۱۴۲ تا بهارِ نفس.

تک تک اجزای این فیلم متعلق به این خاک است ، کجا و در کدام فیلم است که انقلاب اسلامی انقدر درست روایت شده باشد؟ کِی امام خمینی و رابطه اش با مردم این چنین درست در سینمای ما روایت شده است و کدامین فیلم جنگ را این چنین درست بیان کرده است؟

فیلم بسیار شیرین ، جذاب و پر از عشق است ، فیلمی در ستایش کودکی ، خیال و احساس..

نفس فانوسی برای سینمای ایران است ، همه چیز آنجایی است که باید باشد ، از نظر بهترین فیلم امسال.

من تروریست نیستم!

شنبه, ۲۲ آبان ۱۳۹۵، ۰۶:۵۷ ب.ظ
" با همدیگه خوب باشین ، چرا از یکی دیگه فقط به دلیل این که مذهب یا رنگ پوست متفاوتی داره بیزار باشیم؟ خیلی جالبه که مردم تا کجا پیش میرن تا میون خودشون و دشمنانشون تفاوت هایی پیدا بکنن ، در صورتی که حقیقت اینه که همه ی ما آدم ها خیلی اشتراکات با هم داریم. مثلا می دونستید که هم مسلمون ها و هم مسیحی ها به حضرت مسیح اعتقاد دارن؟ می دونستین که ایرانی ها هم مثل آمریکایی ها از پیتزا خوردن لذت می برن؟ اگه می تونستیم جنگی که بر سر اختلاف مذهب، رنگ یا نژادمون هست رو متوقف بکنیم و به این فکر کنیم که دشمنان واقعی ما کیا هستن؟ ... بچه هامون! آخ که کاشکی می شد بتونیم بخوابونیمشون! " 


ماز جبرانی ، وقتی حدودا ۶ ساله بود همراه با خانواده خود از تهران به آمریکا مهاجرت کرده. از بد حادثه دوران کودکی و نوجوانی او همزمان با بحران های بین ایران و آمریکا و بدبینی شدید مردم آمریکا به اهالی ایران و خاورمیانه همراه شده بود. همین بن مایه اصلی کار های ماز بوده است ، وقتی که با کش و قوس های فراوان به شغل مورد علاقه اش یعنی " کمدین بودن " رسیده بود ، حادثه ی ۱۱ سپتامبر آمریکا و جهان را تکان داد.
صرف نظر از منازعات سیاسی ، این حادثه تاثیر عمیقی بر مردم آمریکا داشت ، آنها همراه با جو شدید رسانه ای علیه اهالی خاورمیانه به دنبال مقصر این فجایع می گشتند ، خشونت ها علیه مهاجرین از محصولات ناخوشایند این دوره بوده است. ماز جبرانی در واکنش به این حوادث با راه اندازی تورهای کمدی این قضاوت های نادرست و گاهی ساده لوحانه را با زبان طنز خودش دست انداخت.
کتاب زندگی ماز جبرانی با عنوان " من تروریست نیستم ولی یک بار در تلویزیون نقشش را بازی کردم " به ماجراجویی های او در این تورهای کمدی و همچنین کودکی پر ماجرای او به عنوان یک کودک مهاجر می پردازد. زبان کتاب بسیار روان و نزدیک به گفتارِ شیرین ماز است. 
اکنون که با روی کار آمدن دونالد ترامپ و مشاورین دست راستی اش ، ادبیات سیاسی ایالات متحده پس از ۸ سال دوباره مانند دوره ی "محور شرارت " شده است ، خواندن این کتاب علاوه بر شیرینی و لذت بخش بودن بسیار برای درک شرایط عمومی ایالات متحده مفید است.
کتاب را خانم مرضیه زمانی ترجمه و انتشارات کوله پشتی منتشر کرده است.

گاوخونیِ بهروز افخمی

شنبه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۰۰ ق.ظ

گاوخونی عنوان فیلمی از بهروز افخمی است ، قصه ی آن از رمان گاوخونی اثر جعفر مدرس صادقی آمده است ، داستان رمان به خواب های آشفته جوانی می پردازد و کشاکش او با مشکلات جامعه و زناشویی را روایت می کند ، رمان توسط نشر مرکز و در سال ۱۳۶۰ به چاپ رسیده است . گاوخونی بهروز افخمی اما عناصری دارد که به شدت آن را متعلق به زمانه ی ساخته شده در آن می کند ، فیلم در بحبوحه ی تحولات سیاسی ، اجتماعی ایران ساخته شده است.

گاوخونی روایت گر جوانی اصفهانی است (بهرام رادان) که از شهر زادگاهش که پر است از نوستالژی های تلخ و شیرین فاصله می گیرد و به تهران می آید ، در یک کتاب فروشی مشغول به کار می شود و زندگی ای ورای سنت های پیشینش آغاز می کند. با جوانانی شاعر مسلک و ادیب و همچنین ژیگول و شیک هم خانه است و در تضادهای این دو نظاره گر می باشد ، داستان از مرگ پدر این پسر آغاز می شود ، بعد از مرگش او به اصفهان باز می گردد و با آن همه خاطره هایی رو به رو می شود که سال ها قصد فراموش کردنش را داشته است ، به مرور کابوس ها سراغش می آیند و پدرش را در کنار خود مجسم می کند ، اینجاست که او هم زمان می گشاید و داستانش را تعریف می کند و می گوید او هم مثل این پسر فراری از قید و بندهای سنت بوده است.


فیلم ، آنچنان که درباره اش گفته اند اثری است جسور و روشن فکرانه " دوران گذار" ایران ، بازی درخشان عزت الله انتظامی تحسین های بسیاری را برانگیخته و تکنیک کارگردانی افخمی نیز در این فیلم قابل تقدیر است ، اما آنچه پس از ۱۴ سال گاوخونی را دوباره به سینما و گروه هنر و تجربه برگردانده است ، نه مناسبت فیلم با زمانه ی حال ، که بیشتر مطرح بودن کارگردان در میادینی جز میدان فیلمش به نظر می رسد.

فیلم درست در زمانی به جا ، با روایتی به جا و  با آدم هایی به جا ساخته شده است.

عبور از صف کشی

چهارشنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۴، ۱۰:۳۴ ق.ظ

حتی چیزی ورای تصورهای پیشین ، تیغ تیزِ رد صلاحیت های شورای نگهبان بر پیکر بخش بزرگی از جامعه ی نه آن چنان محافظه کار نشست. آن چه دیده شد این بار ، نه رد صلاحیت فتنه گران و افراد مشکوک با آنها بود ، بلکه همه ی افرادی که در شمار ساکتین فتنه و دوستانِ ساکتین فتنه نیز بودند و امکان رد صلاحیت شان وجود داشت ، بی نصیب نماندند.

اصلاح طلبان که با روی کار آمدن حسن روحانی و باز شدن نسبی فضای سیاسی از سوی دولت ، ذوق زده شده بودند، ابتدا حرف از دوران گذار و لزوم عبور از روحانی در انتخابات های بعدی خبر می دادند ، اما آنها نیز که برخورد نهاد امنیتی با دست اندرکاران پروژه ی نفوذ و خط و نشان های جناح مقابل را دیدند ، به سرعت دست گیرشان شد که همین حبل المتینِ روحانی بهترین پناه آنهاست و عملا با خروج از آن دریده خواهند شد.

با ثبت نام اصلاح طلبان در انتخابات و رد صلاحیت چهره ایی نظیر مرتضی اشراقی ، محسن هاشمی و... ، اصلاح طلبان دریافتند نه تنها نمی توانند به "گذار" از روحانی بیندیشند ، بلکه تا آنجا که ممکن بود از معتدلین جناح راست استفاده کردند و چهره هایی نظیر کاظم جلالی و علی مطهری را نیز تحت نامِ حامیان دولت به لیست خود اضافه نمودند.

این قلب در کسبٍ عنوانِ "اصلاح طلب" باعث سرخوردگی جمعی از مردم شده است ، آنها حتی محمدرضا عارف و مصطفی کواکبیان را پیش از این آنچنان اصلاح طلب نمی دانستند که حالا به نوعی تنها اصلاح طلبان لیست به حساب می آیند، اما در میانِ این بیم ها می توان نشانه ای مثبت یافت و آن هم گذار به سیاست سازی جایی خارج از جمع های صرفا مجلسی است.

این بار به نظر می رسد ، به جای رای دادن به نام ها، باید سیاست ها را انتخاب کرد و این خبر خوشی است. ( گرچه نبودن افراد شاخص خبر خوبی نیست) ، این گذار از هیجان های انتخاباتی به سوی نگاه به سیاست ها و برنامه های "جمعی" یک جناح - دسته بسیار مبارک است.

در مدت معلوم ، وقاحت ، وقاحت ، وقاحت!

پنجشنبه, ۱۰ دی ۱۳۹۴، ۱۱:۴۱ ب.ظ

سینمای عامه پسند ، فیلم فارسی یا هرچه اسمش را بگذاریم سابقه ای حدودا ۷۵ ساله در ایران دارد، اولین فیلم فارسی که ساخته اردشیرِ ایرانیِ هندی است با نام دختر لر به داستانی عامیانه و مردم پسند می پردازد که دختری مورد راهزنی قرار می گیرد و به رقاصی گرفته می شود و یکی عاشقش و باقی داستان. این روند تا دهه های ۴۰ و ۵۰ با ساخت آثاری مثل "گنج قارون" ادامه پیدا کرد و در این دهه ها به اوج خود رسید ، تا این که ظهور سینمای اجتماعی با فیلم های شاخصی مانند گاو و قیصر ، سلطه ی فیلم فارسی و فیلم های "گنج قارونی" را به مخاطره کشاند.

اما باید بدانیم ، سینمای عامه پسند و فیلم فارسی ، استقلال و حیات خود را تا انقلاب اسلامی کماکان ادامه داد و به واقع سینمای اجتماعیِ جشنواره پسندِ ایران نیز نتوانست در عمل ، جریان سینما ی ایران را عوض و طیف مقابل را از صحنه خارج کند، شاید به این دلیل که طرفداران فیلم فارسی بسیار بر این اعتقاد داشتند که "موسی به دین خود عیسی به دین خود!" ، معتقد بودند سینمای اجتماعی که دغدغه اش داستان پردازی و همراه کردن مخاطب در پیچ و خم داستان هایی نقادانه نسبت به اجتماع است به ما که هدفمان "عشق و حالِ" مخاطب است و صرفا سرگرم کردنش کاری ندارد.

اما با انقلاب ، که منجر به حذف آن دسته فیلم از سینمای جاری کشور شد ، هنوز هم بودند فیلم هایی که داستان هایی عاشقانه در همان بستر های قدیمی روایت می کردند و بدون ادعا با آن تیزرهای بانمک عشقی شان ، با تمِ اصلی خیانت بینندگان را پای گیشه می کشاندند.


مشکلِ " در مدت معلوم" ساده است. کارگردان همان فیلم فارسی سازی است که فضا را محیا برای گفتن حرف هایی دیده که می تواند جذاب باشد (که البته نیست!)  و فیلمی چند برابر مبتذل تر از ممل آمریکایی ، گنج قارون و سایر اسلافش ساخته است.

فیلم با این که جواد عزتی را که جوانکی دیپلمه ی خل وضع است که ادعا می کند راه حلی برای بی بند و باری های اجتماع دارد (که همان صیغه است) ، مسخره می کند ، ولی خود فیلم نیز همان جواد عزتی است وقیح تر که به خود حق می دهد به راحتی به نیمی از جامعه توهین کند ، (جوانک سیبیلوی ظاهرا مدرن که جلوی ویترین لباس فروشی زنانه ، با اشتیاق فراوان مانکن را دید می زند ...)

آنچه باید برایش حسرت خورد ، بی معنایی این فیلم نیست. کما این که بسیار بوده اند فیلم های بی ادعایی که از اول با ما رو راست بوده اند که در فیلم ما "حرف حسابی" ای پیدا نمی شود و بی خود راه را اشتباهی نروید ، آنچه باید برایش حسرت خورد فیلمِ مبتذلٍ پر مدعایی است که وقیحانه ادعا می کند پیغمبر زمانه و سخنگوی نسل جوانی است که از زور فشارِ شهوت روبروی ویترین مغازه لباس زنانه می ایستد و آب دهانش فرو می ریزد. 

باید تبریک گفت به آقای وحید امیرخانی که با شجاعت و جسارت مثال زدنی رو به روی مخاطب می ایستد و این چنان بی پروا به او بد و بیراه میگوید.

دست مریزاد!

اولین برخورد...

يكشنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۴، ۱۱:۲۶ ب.ظ

امروز مطابق اطلاعیه ی دانشگاه تهران ، برای آیین ورودی دانشجویان جدید به قصد دانشگاه حرکت کردم ، پس از گذر از امتحانِ پر بلای خط ۴ و خورد و خاک شیر شدن ، ساعت ۸ بود که چشممان به جمال سر در ورودی دانشگاه تهران روشن شد، از آنجا از اولیا جدا شدیم و آنها به سمت مراسمی که برایشان در نظر گرفته شده بود رفتند و ما زیر سقفٍ نماز جمعه منتظر پذیرش ماندیم.

بعد از یک ساعتی کارهای پذیرش من و سایر هم رشته ای ها تمام شد و فرصتی بود تا با دانشگاه بیشتر آشنا شویم ، راهنمایان ، دانشجو های سال بالایی معدن بودند که خیلی فشرده و MP3 میخواستند مهم ترین نکاتی که به ذهنشان میرسد را به ما منتقل کنند ، این که سال اول در پردیس ۱ فنی علوم مهندسی میخوانیم ، این که ریاضی ۱ نیفتیم ، این که سلف پردیس علوم از بقیه سلف ها بهتر است و... ، در این بین فرصتی شد که دوستِ سال بالایی از جمعیت بپرسد "اصلا میدونید معدن چیه یا همینجوری زدین اومدین؟!"

در کمال ناباوری پاسخ یک چیز بود و آن سکوتِ جمع بود! دوست سال بالایی که تاسف از چهره اش مشخص بود و البته بسیار هم آماده ی چنین پاسخی بود (احتمالا بر حسب تجربه) گفت درست می شین... پس این ماجرا دوباره فیل من یادِ هندستونِ آموزش کرد و سوال های کهنه باز به سراغم آمد.

خوب ، جدای از تعارف رشته ی معدن در پلان های اولیه خیلی از دانشجوهایش نبوده است، بنابراین شاید این بی اطلاعی یا حتی به ظاهر "اجبار" تنها منحصر به این رشته باشد، اما بحث آنجا مهم می شود که به این سوال پاسخ بدهیم که رتبه ی ۱ کنکور نیز ، آیا در این چرخه ی اجبار شریک نبوده است؟ آیا او کاملا آگاهانه دانشگاه ، رشته و حوزه ی کاری آینده اش را انتخاب کرده است؟

یکی از دوستانم به شدت به رشته ی صنایع علاقه داشت ، با رتبه اش به راحتی صنایع دانشگاه امیرکبیر قبول می شد ، اما پس از اعلام نتایج که از او پرسیدم چرا فلان رشته ی شریف ، گفت دانشگاه... آیا او نیز گرفتار این چرخه ی معیوب نشده است؟ با این تفاوت که در چارچوبی به ظاهر بازتر می پندارد که قادر به تصمیم گیری آزاد تر است؟


یادداشتی بر فیلم "مزار شریف"

شنبه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۴، ۱۱:۳۸ ق.ظ

مزار شریف فیلمی از عبدالحسین برزیده محصول ۱۳۹۳ است که به حادثه ی کشتار خبرنگار و دیپلمات های ایرانی کنسولگری ایران در مزار شریف به دست نیروهای طالبان می پردازد. فیلم درباره ی یکی از دیپلمات های ایرانی است که از این کشتار جان سالم به در می برد و با کمک دوستانی از افغانستان خود را به مرز می رساند و با داستان هایی که فیلم روایت می کند به ایران می گریزد.

فیلم بر پایه ی روایت های شاهسوند ، دیپلمات ایرانی شاغل در کنسولگری ایران استوار است و به صورت فلاش بک، از وقتی آغاز می شود که مسعود رایگان (نماینده شورای عالی امنیت ملی) برای بازجویی از او و کسب اطلاع به نقطه صفر مرزی می آید و همزمان نیروهای نظامی ایرانی خود را برای حمله به افغانستان آماده می کنند. شاهسوند (حسین یاری) از آنچه پیش آمده می گوید و این که نظر راهبردی اش این است که ایران نباید به افغانستان حمله کند...

فیلم یک شعار دارد که از زبان مهتاب کرامتی (زنی که شاهسوندی را از مخمصه نجات می دهد و او را به مرز می رساند) عنوان می شود : "هیچ جنگی به سود هیچ مردمی نیست" که البته شعار بی ربطی است! برای این که بفهمیم چرا فیلمساز حس کرده این جمله می تواند شاه بیت فیلمش باشد باید نگاه او به اصل واقعه را بررسی کرد.

برزیده ، طالبان را برابر با دولت اصلی افغانستان می داند، فقط جایی در بین ناله های نیایش گونه ی مهتاب کرامتی که می گوید خدایا مهربانی را به این مردمان بازگردان اشاره می کند که اینان مزدوران آمریکا و انگلیس اند که البته آنقدر نچسب و بی ربط به سایر ناله های زن داستان است که تاثیرگذاری خاصی ندارد. برزیده جایی در اوج داستان ، گل حرفش را بیان می کند ، این که طالبان افغان ، دیپلمات های ایرانی را نکشته اند و این کار سپاه صحابه پاکستان است و این اقدام جهت منحرف کردن ایران برای حمله به افغانستان است و...

البته که مشخص است ، این حمله به دست سپاه صحابه ی پاکستان صورت گرفته است ، اما باید دید فیلمساز چه هدفی را از تطهیر طالبان و بیان این که این کار به دست طالبان نبوده و بنابراین نباید مورد حمله و پیگرد از سوی ایران قرار گیرند دنبال می کرده است؟ مگر نه این که طالبان ، سپاه صحابه و ارتش پاکستان دست در دست هم در سال های گذشته افغانستان را تصاحب کرده بودند؟

فیلم سوال هایی مطرح می کند که بی جواب می ماند یا حتی سرنخی هم به ما نمی دهد ، این که چرا پاکستان می خواست ایران را گول بزند و دچار جنگی با طالبان نماید؟ یا این که آن زن که شاهسوند را از آن مخمصه نجات داد از کجا از آرایش نظامی ایران این چنین باخبر بود که با تمام وجود شاهسوند را به مقابله با جنگ احتمالی فرا می خواند؟ 

به هر صورت ذات پرداختن به این موضوعات ، تاریخ معاصر ایران، بسیار ارزشمند است و آنچه ضروری به نظر می رسد پرداختن به ساخت این چنین فیلم هایی و حمایت از ساختشان است ، کما این که در سینمای جهان هم توجّه ویژه ای به این موضوع می شود.

بحث داغ سهمیه ها!

شنبه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۴، ۰۱:۲۰ ق.ظ

این روزها که مدتی از اعلام نتایج نهایی کنکور ۹۴ گذشته است، ذهن بسیاری از داوطلبان و خانواده هایشان به سمت مسئله ی جالب و عجیب سهمیه ها رفته است که از ویژگی های خاص و با نمک سیستم آموزشی کشورمان است. وقتی درباره ی سهمیه ها صحبت می کنیم بیش از هر چیز سایه ی مفاهیمی چون عدالت ، حق خوری ، حق الناس و... بر بحث ها چیره می شود و باعث هجوم گزاره های غیر منطقی و احساسی می شود که نه تنها کمکی به روشن شدن موضوع نمی کند بلکه بر تشنج موجود در این فضای پر التهاب می افزاید.

کلید پاسخ به این مسئله ی مهم اصلاح دیدگاهمان درباره ی مفهوم آموزش است. وقتی به تحصیلات تکمیلی به مانند کالایی نگاه می شود که آن را می توان به افرادی که دوستشان داریم و برای ما مهم هستند هدیه داد مشکلمان حل نمی شود. اساتید دانشگاه برای ما خیلی مهم هستند، بازوهای محرک پیشرفت علمی کشورند و خاطرشان برای ما خیلی عزیز است، پس به آنها هدیه ای نفیس می دهیم و اجازه می دهیم فرزندشان را با شرایطی نه چندان دشوار به شهر خود بیاورند.

ایثارگران ، خانواده های جانبازان و شهدا و آنان که جانشان را برای دفاع از ایران به خطر انداخته اند برای ما بسیار عزیز است، موافق و مخالف قطعا بر این مسئله متفق القول هستند که یک کشور باید قهرمانان ملی و خانواده هایشان را از همه نظر پشیبانی کند، بر همین مبنا سهمیه هایی تعریف کرده ایم که بچه های این خانواده ها آسان تر به رشته ها و دانشگاه های مورد علاقه شان وارد شوند.

خوب ، اگر فرض کنیم تحصیل در دانشگاهی خاص و رشته ای خاص کالایی است که می توانیم به عزیزانمان هدیه دهیم، سهمیه ها بسیار پر منطق هستند. اما این جاست که راهِ موافقان و مخالفان ذات سهمیه ها آشکار می شود.

اگر کودکی از ابتدای تحصیلش زیر سایه ی مشکلات خانواده که ناشی از بیماری و یا عدم حضور پدر است، قطعا باید مورد حمایت حاکمیت قرار بگیرد و سیستم برای او و امثال او طوری طراحی شود که عنصر خانواده ی عادی و منسجم برای او جبران شود، چه برسد به این که آن کودک به دلیل فداکاری های پدر یا مادرش در جبهه های جنگ دچار این چین مشکلات شده است.

اما اگر جای تقویت بنیه های آموزشی او و کمک به جبران نقصان ناشی از مشکلات خانواده، ۱۲ سال رها کردیم و یک جا بر سر صندلی ای نشاندیم که برایش آماده نشده است نه تنها به او لطفی نکرده ایم بلکه او را وارد شرایطی کرده ایم که با انواع و اقسام مشکلات درگیر می کند.

پانوشت:

۱- این متن نظر و دیدگاه من از بالا و نگاه حاکمیتی و سیاست گذاری است، متاسفانه برخی دوستان به بچه های سهمیه ای هجمه می آورند که صدالبته کار نادرستی است چون آنها مقصر سیاست گذاری غلط و عدم اجرای درست مسئولیت های حاکمیت در قبال خانواده های ایثارگران نیستند.

۲- در شرایط کنونی و انبوه نا عدالتی ها و بی منطقی ها به نظر می رسد سهمیه ی خانواده ایثارگران بسیار منطقی تر از سایر شیوه های رایج شده در کشور است، این نوشتار تاکیدی بر اولیت رسیدگی ندارد، کما این که اگر بنا بر اولویت بندی باشد آنقدر مسئله مهم تر و پر ضرر تر وجود دارد که رسیدگی به آنها واجب تر است.

یادداشتی بر فیلم "محمد رسول الله"

جمعه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۴، ۰۲:۳۹ ق.ظ

محمد رسول الله فیلم با شکوهی است. تاثیر گذار و خیره کننده درباره ی سال های ابتدایی بزرگترین انسان عالم. به نویسندگی و کارگردانی مجید مجیدی. فیلم با به تصویر کشیدن شعب ابی طالب آغاز می شود و راوی (حضرت ابو طالب) از سال های سختی مسلمین می گوید و داستان به شبی می رسد که سران قریش در مکه جلسه برگزار کرده اند و به ابوطالب پیشنهاد تسلیم مسلمانان را می دهند و در عوض بازگشت شرایط به قبل و... و در صورت تسلیم نشدن مسلمین وعده ی جنگ در بامداد پیش رو و پس از طلوع آفتاب را می دهند. ابوطالب اندوهگین به شعب باز می گزدد تا این خبر را به پیامبر برساند ولی وفتی می شنود پیامبر سوره ی حمد و سپس سوره ی فیل را قرائت می کنند به یاد عام الفیل و وقایع پیش ار میلاد پیامبر می افتد و فیلم با روایت او همراه می شود.

داستان با به دنیا آمدن نبی گرامی اسلام و وقایع هنگام میلاد ایشان آغاز می شود و تا ۱۰، ۱۲ سالگی ایشان ادامه می یابد. در این مدت فیلم واکنش های بزرگان اهل کتاب (یهودیان و مسیحیان) در مقابل نشانه های میلاد حضرت رسول را نمایش می دهد و همچنین وقایع مهم دوره کودکی ایشان نظیر مرگ مادر ، پدربزرگ و سو قصد ها به جان ایشان را نمایش می دهد.

در آخر هم عبدالمطلب از خیال بیرون می آید و منصرف میشود که خبر را به پیامبر رساند زیرا می داند خدا حافظ او و دین خود است، قصد رفتن می کند که حضرت علی پدرش را صدا میزند و نزد پیامبر می خواند که حضرت می گوید دیگر عهدنامه ای وجود ندارد و به فرمان خدا موریانه ها آن را خورده اند و سپس عبدالمطلب به میان قریش می روند و همگان شاهد معجزه حضرت محمد می شوند.

فیلم چند پله از سایر فیلم های این سبکیِ سینمای ایران از نظر تکنیک فیلم برداری و موسیقی و جلوه های ویژه بالاتر است و این جذابیت های فنی به علاوه ی داستان بسیار جذاب فیلم برای مخاطب ایرانی و مسلمان باعث شده است زمان طولانی ۳ ساعته فیلم بسیار روان و اندک به نظر رسد. وقایع میلاد حضرت به صورتی بسیار عالی از کار درآمده است و روایت کودکی پیامبر مطابق با منطق فیلم یعنی به تصویر کشیدن لقب "رحمت للعالمین" پیامبر است.

با وجود نقاط قوت بسیار برجسته ، نکاتی در فیلم وجود دارند که از نظر حرفه ای تا حدودی اعتبار اثر را با خدشه مواجه می کند. یکی از این موارد مشکلاتی در دیالوگ های فیلم است. برای نمونه آنجا که آمنه ، حلیمه را به منزل دعوت می کند از عبارت "بیا تو" استفاده می کند، در ادامه ی فیلم و چند دقیقه بعدش وقتی حلیمه حضرت محمد را به میان قبیله و خانه خود می آورد، دختر خردسال حلیمه از مادر می پرسد : "نام او چیست؟" ، جالب است آمنه و حلیمه با لحنی شکسته و گفتاری سخن می گویند ولی دختر خردسال حلیمه نه. از این گونه بلاتکلیفی های دیالوگی باز هم در فیلم به چشم می خورد، آنجا که نماینده ی اسقف برای دعوت ابوطالب می آید به زبان آرامی دعوت خود را مطرح می کند (یعنی که عربی نمی داند)، وقتی ابوطالب دعوت او را قبول می کند و نزد اسقف می رود او با ابوطالب به همان زبان اصلی فیلم (فارسی یا همان عربی داستان) سخن می گوید با این که برای پیروان دیگر دین ابراهیمی (کلیمیان) در فیلم به کلی از زبان عبری استفاده شده است.

از نقاط سوال برانگیز فیلم میشد به صداپیشگی هنرپیشه های اصلی اشاره کرد، دلیل اصلی دوبلاژ صدای پاکدل بر من پوشیده است، اتفاقا لحن گرم و دلنشین پاکدل می توانست او را بیش از پیش به شخصیت حامی و مهربان ابوطالب نزدیک کند. شاید اگر بنابز احتیاط در این زمینه بود استفاده از دوبله برای تنابنده با توجه به پیشینه های لحنی او میان مخاطبان لازم تر به نظر می رسید.

همچنین گاهی فیلم از نظر دکوپاژ سوال برانگیز می شود، گاهی دوربین روی دست برای نشان دادن نگاه پیامبر اکرم به اطراف است، گاهی برای نشان دادن آشفتگی صحنه وخطر و گاهی بی دلیل استفاده می شود و این به خودی خود گیج کننده است، مشکل در فیلم برداری به اینجا محدود نمی شود ، در صحنه هایی دوربین بالا را نشان می دهد ولی در پایین خبرهایی است و گویا فیلم برداری اصلا در جریان روال اصلی فیلم نیست.

سکانس های فیلم گاهی بسیار نامنظم کنار هم چیده شده اند که به منطق روایی فیلم گاه  ضربه ی جدی می زند که نمود آن در لحظه ی ایمان آوردن ساموئل مشهود است، او کیست؟ انسانی جست و جو گر است با ایمانی راسخ به آورده های موسی؟ بلی در آغاز چنین است. چه می شود که تا این حد حیله گر میشود که دینار ها خرج می کند در راه به قتل رساندن پیامبر و...

نمی شود به آب زد و خیس نشد ، فیلم شاید ایرادات بعضا زیاد فنی داشته باشد اما به هر حال اثر درخور و قابل احترامی است که حتی برای مخاطبان ایرانی اش می تواند بسیار آموزنده و مهم باشد ، آن آشنایی با بخشی مهم از تاریخ اسلام است. این روزها متاسفانه با اشاره به این ایرادات اصل ساخت این فیلم و توانایی فیلم ساز را زیر سوال می برند که به نظر من کار اشتباهی است. امیدوارم در ۲ قسمت باقی مانده از این ۳ گانه توجه بیشتری به فیلم نامه و دیالوگ نویسی شود و فیلمی درخور تر و شایسته تر تولید شود.