علیرضا

نوشته هایی پراکنده درباره چیزهایی که فکر می کنم باید بگویم!

علیرضا

نوشته هایی پراکنده درباره چیزهایی که فکر می کنم باید بگویم!

علیرضا

واعظ مکن نصیحت شوریدگان که ما

با خاک کوی دوست به فردوس ننگریم

چون صوفیان به حالت و رقصند مقتدا

ما نیز هم به شعبده دستی برآوریم

از جرعه تو خاک زمین در و لعل یافت

بیچاره ما که پیش تو از خاک کمتریم

طبقه بندی موضوعی

یادداشتی بر ویکتوریا

يكشنبه, ۱۵ آذر ۱۳۹۴، ۰۵:۴۳ ق.ظ

ویکتوریا ، محصول ۲۰۱۵ آلمان ، فیلمی از کارگردان جوانِ آلمانی ، سباستین شیپر است. فیلم روایت گر چند ساعت زندگی دخترکی جوان و اسپانیایی تبار است که یک کافه در شهر برلین را می گرداند. فیلم از کلابی شبانه آغاز می شود که دخترک جوان برای تفریح آمده ، منتهی برخورد دیگران با او چندان دوستانه نیست. و که به شدت می بینیم نیاز به ارتباط و دوستی با مردمان آن جا دارد ، حتی به مسئول بار هم پیشنهاد فنجانی ویسکی می دهد. اما او در ادامه با ۴ جوانِ بی خانمانِ آشنا می شود که به نوعی اولین دوستان او در این شهر و در این چند ماه اقامت در برلین حساب می شود.

این بی صحبتی و بی کسیِ ویکتوریا در برلین به جایی می رسد که خود را درگیر دردسری می کند که درست از نیمه ی فیلم آغاز می شود ، ماجرای دزدی از یک بانک که آنچنان سریع و بچه گانه پیش می رود که ویکتوریا تصمیم می گیرد خودش را به آن بسپارد ، که مطابق حدس نمی تواند پایان خوشی داشته باشد.


ویکتوریا در برلین چه می کند؟ کافه چی است. ولی چرا در برلین است؟ او که چندین ماه است در این شهر مانده چطور این چنین عاجز است در برقراری ارتباط با مردمان شهر، با این که کارش ذاتا کاری است که در ارتباط با مردم است. فیلم جوابی به این پرسش ندارد... تنها رد پایی که از گذشته ی او می یابیم ، شکستی است در هنرستان موسیقی و نداشتن دوستی از دوران کودکی است ، اما چرا این طلسم ۱۶ ساله باید در این چنین شبی و این چنین افرادی باید بشکند؟ ویکتوریا هم نمی داند ، اتفاق ، عشق ،نیمه ی پنهانِ پر شر و شور زندگی ویکتوریا که در پسِ روزی هفت ساعت تمرین پیانوی نوجوانی اش گم شده بود و آن شب پیدا شد و آنقدر شیرین بود که ویکتوریا دل به آن ببندد.

هر چه قدر این بی احتیاطی و شوریدگی ویکتوریا را بتوان با گذشته و شکستش در "زندگی کردن" توضیح داد ، بی احتیاطی و بی خیالیِ دزدانٍ بانک که ماموریتی را بر عهده ی زون و دوستانش می گذارند تعجب آور است. واضح است یک تبه کار حرفه ای که در کارهای این چنینی تیمی را مدیریت می کند ، کار را به دست چند بی تجربه ی ناشناس با ۵ دقیقه تمرین محول نمی کند و سلاح دستشان نمی دهد که به بانکی حمله ور شوند. در ادامه نیز بی تجربگی های پلیس غیرقابل باور است ، گویی همه رلی را دارند بازی می کنند که ویکتوریا و پسر جوان را به یک صحنه ی مرگ تراژیک برسانند.

نیمه ی اول فیلم خوب از آب در آمده ، بی کسی و بی پناهی ویکتوریا را خوب می شود فهمید و سادگی قشری از لایه ی پنهانِ برلین را. اما در نیمه ی دوم فیلم اتفاق های غیز قابل باور شروع به رخ دادن می کنند تا پازلِ درام فیلم را کامل کنند.

  • ۹۴/۰۹/۱۵
  • علیرضا علمدار

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی