فرانتس کافکا نویسنده آلمانی که به اذعان خیلی از کارشناسان بهترین نویسنده قرن بیستمی آلمان است. او به جهتِ زبان خاص و نگاه نا امیدانه اش به فضای اطرافش بسیار ویژه شده است. اولین کتاب او نیز آمریکا نام دارد که ناتمام رها شده است. داستانی است درباره پسری ۱۵،۱۶ ساله به نام کارل که به علت مشکلاتی که در وطن خویش داشته است سوار کشتی می شود و به سمت نیویورک حرکت می کند.
کارل از همان ابتدای سفر با مشکلات ناشی از سرمایه داری و نگاه ابزاری به کارگر مواجه می شود و کافکا با وسواس فراوانی این خط فکری را تا انتهای ناتمام داستان ادامه می دهد، شاید ذات وحشی و خشن این نظام است که در آخر کارل را مجبور به حضور تئاتری کرد او از همان ابتدا نسبت به شرایط عجیب آمریکا غریبه بود.
دید کافکا به وضوح درباره جامعه و محیط آمریکای دهه های اول قرن بیستم منفی و به شدت نقادانه است؛ عده ی زیادی این را ناشی از دیدگاه های چپِ کافکا و انتقاد ایدئولوژیکش نسبت به سیاست های لیبرال و سرمایه داری میدانند اما آنچه پر وضوح است نگاه کافکا در کنار روایت خود هنر و سینمای آمریکا از دهه های آغازین قرن گذشته هر ۲ بر جامعه ای به شدت رقابتی و صنعتی و بی رحم که مهاجرین بی شماری به دنبال تصبیت جایگاه خود می گردند صحه می گذارد.
برای کلاسِ "در آمریکا چه می گذرد" ِ راهنمایی حلی2 ، سری به چند کتاب فروشی زدم تا کتابی درباره ساختار های سیاسی ، اقتصادی ایالات متحده بخرم. در میانِ نگاهی که به کتاب ها می انداختم به سختی کتابی درباره آمریکا و سیاست ها و روش هایش و یا حتی افتصادِ جهانی قرن 21می پیدا می شد و اکثر کتاب ها مربوط به مارکس و سوسیالیسم و تئوری های سیاسی ، اقتصادی ِ چپ بود. در این میان توجهم به کتابی با عنوانِ "آینده قدرت" جلب شد.
من در نگارش کتابی کوتاه کوشیدهام تا شیوهای بیشتر دستیافتنی و ملموس برای خوانندهای هوشمند، تا مخاطبی دانشمند، را برگزینم. سعی من بر این بوده که مفاهیم را، ضمن کندوکاوی در آیندهٔ قدرت امریکا، به شیوهای عملی برای دیگر کشورها نیز بسط و تفصیل دهم. چه مشکلاتی بر سر راه تبدیل منابع قدرت به راهبردهایی زایندهٔ نتایج دلخواه وجود دارند؟ مشکلات تندروی در مسیر دستیابی به اهداف جهانی و کندروی در بسیج منابع داخلی کداماند؟ توازن بین این دو چگونه ممکن است؟ تحول وجوه گوناگون قدرت در قرن حاضر چگونه است و این تحول چه نقشی در تعریف و توصیف بُردی راهبردی دارد؟ در عصر اینترنت چه بر سر قدرت امریکا، یا قدرت چین، یا قدرت بازیگرانی غیر از دولتها خواهد آمد؟ هیچ فصلالخطابی در رابطه با مفهوم جدلبرانگیز قدرت وجود ندارد، اما گریزی از سخن گفتن در این باره نیز نیست. امید من این است که با شفافتر کردن این مقال، گشایندهٔ منظری فراگیرتر به افقهای راهبردی باشم ـ این منظر چه بسا همان قدرت هوشمند باشد.
کتاب به قلم جوزف نای ،مشاور سابق کاخِ سفید در دوره ی بیل کلیتون است. نثرِ کتاب روان است و علاوه بر ارائه ی پیش بینی ها و مبناهای نظری ، از مثال های نزدیک به زمانِ حاضر و ملموس نیز بهره می برد. او که انتقاداتِ صریحی نسبت به سیاست های کاخِ سفید در دوره ی نومحافظه کاران دارد می کوشد جایگاهِ آینده ایالات متحده و چالش های پیش روی این کشور خصوصا در برابر چین را در قرنِ حاضر را حدس بزند و راهکارهایی برای بهبود این جایگاه ارائه دهد.
البته آنچه برای من جای سوال دارد، این است آیا در نسخه ی اصلی کتاب به زبان انگلیسی نیز اشاره ای به مسائل خاورمیانه و کنش های ایران، اسرائیل ، عربستان سعودی و... نشده است؟ یا در ترجمه ی فارسی کتاب است که این اشاره ها دیده نمی شود؟
به هرحال کتاب خوبی است برای درکی نسبی از مفهوم قدرت در جامعه جهانی و عملکرد ابرقدرت ها در حفظ و گسترش آن.
نام کتاب: آینده قدرت
نویسنده: جوزف نای ، ترجمه: احمد عزیزی
انتشارات: نشر نی
چاپ دوم، 1392 ، 16هزار تومان
مصطفی احمدی روشن دی ماه 1358 به دنیا آمد، شناسنامه اش را شهریور گرفتند که یک سال زودتر به مدرسه برود. پسر بچه ی سخت کوش و بازیگوش در محله های همدان بزرگ می شود، با مسجد و قرآن آشنا می شود و رشد می کند. در مدرسه خیلی اهل درس نبوده و آنقدر میخوانده که باید، ولی برای کنکور با دوستش عهد کرده بودند که زیاد بخوانند. آرزویش شریف بود و یک سال هم پشت کنکور ماند تا برود شریف. مهندسی شیمی شریف... آنجا از سال سوم وارد پژوهش های جدی می شود ، علاوه بر بسیج و کارهای خیری که می کرده. بعدها پژوهشگاهی تاسیس می کنند و این تعهد و تخصص می شود ، پیشرفتِ فوق العاده ی چند ساله ی ایران در علم هسته ای.
کتابِ "من مادرِ مصطفی" شامل خاطره هایی از زبان مادر ، خواهر ، همسر و دوستان و مصاحبانِ شهید مصطفی احمدی روشن است. کتاب از کودکیِ مادر مصطفی آغاز و تا پس از شهادتش و حضور مقام رهبری در منزل شهید ادامه می یابد، روندی دل نشین که سراسر پاکی و صفای ِ زندگی شهید و خانواده اش را منتقل می کند. صحبت از مادری بزرگ است، مطلع است، پا به پای فرزندانش درس خوانده، به کلاس ورزش می رود و ایمانش آنقدر قوی هست که در راه هدفش بگوید "من برای پسرم گریه نمی کنم".
فارغ از این که با دیدگاه های سیاسی و خطِّ فکری احمدی روشن موافق باشیم یا نباشیم (که قطعا من نیستم) ولی کاری که او با اخلاص و تقوای بی نظیرش انجام داده برای شخص من خیلی عزیز است. کسی که تصمیم گرفت خلاف جریان آب حرکت کند، کسی که خودش دنبالِ علم واقعی بود، کسی که پایان نامه ای که 1 ماه زمان می برد را 1 سال برایش وقت گذاشت.
مخصوصا برای من و هم دوره ای های من که مهرماه طعمِ دانشگاه را خواهیم چشید، امیدوارم بتوانیم دِینی که احمدی روشن و امثال احمدی روشن بر ما دارند را ادا کنیم.
خدا رحمتت کند مرد بزرگ!
سلّاخ خانه شماره پنج درباره "بیلی پیل گریم" است که در زمان چندپاره شده، وقتی به عنوانِ دستیار کشیش به جنگ دوم جهانی رفت و آنجا آنقدر آشفته بود که حتی نتوانست کشیش خود را پیدا کند، آنگاه با آن ظاهرِ آشفته و درهمش تنها ماند با سه تفنگدار؛ و ویلی.. بچه ای که در آخر بچه گی اش است و زیرِ شال گردن گرمش یادش رفته که جنگ چقدر سرد است. سلاخ خانه شماره پنج درباره هولناکی جنگ است...
کتاب آنقدر آشفته است که به خوبی آشفتگیِ فضایش را منتقل می کند، چند پارِگی زمان روایتِ خطی کتاب را از میان برده، کورت ونه گات که خود در جنگ جهانی دوم حضور داشته و بمباران درسدن و اتفاقات قبل و بعد آن را با تمام وجودش لمس کرده، بسیار ظریف به جنگ پرداخته، جنگی ترسناک، سرد و بی رحم.