سرویس تفریح ( tafrih.ir ) که یکی از سرویسی است نوپا و تازه ساز ، خیلی بهتون کمک می کنه بتونین جای مناسب برای خوشگذرونی رو پیدا کنید... از رستوران و پارک گرفته تا پینت بال و اسکی! در ضمن می تونین با چند تا کلیک روی نقشه نزدیک ترین و بهترین جاها رو برای تفریح پیدا کنین.
صفحه اصلی سایت
دو روز پیش وقتی امتحاناتمون تموم شده بود ، به دنبال جایی برای خوش گذرونی بودیم! با همین سرویس به دنبال باشگاه های پینت بال رفتم و چند دقیقه ای باشگاه پینت بال کوهستان رو پیدا کردم و کمتر از دوازده ساعت بعدش من و دوستانم اونجا بودیم:
حس می کنم پیوند خیلی خوبیه بین تکنولوژی و زندگی واقعی... این با هم بودن را قطعا مدیون تکنولوژی هستیم!
با ایمیل
با ایمیل ( baaemail.com ) هم یک سرویس خیلی خوب جدیده که یک خبرنامه با رویکرد جدیده... به تازگی امکانی به آن اضافه شده با عنوان تهران گردی ، که کلی از اتفاقات خوبی که داره تو تهران میفته و به تجربه کردنش میرزه رو براتون فراهم می کنه ، با ایمیل رو تجربه کنید ، پشیمون نخواهید شد!
تئاتر شهر
بله ، همین تئاتر شهر خودمون هم صاحب یکی از بهترین سایت ها برای یک نهاد فرهنگیه ، علاوه بر سامانه رای گیری بسیار جالب بازدید کنندگان که می تونین باهاش میزان علاقه مندی مردم به نمایش ها رو بفهمید دارای سایتی روان برای رزرو آنلاین بلیت ها هم هست... از (gishetheater.com) تونستم به راحتی بلیت تئاتر ترنِ علیرضا دهقان رو رزرو و پرداخت آنلاین کنم... حالا با خانواده میریم و شب جمعمون رو با تئاتر پر می کنیم!
با این که از بقیه عقب تریم نسبت به استفاده های اینگونه تکنولوژیک (!) ولی باز خیلی سرویس های خوبی وجود داره برای پیدا کردن جایی خوب برای گذروندن وقت...
اصلا شرایط مناسبی نبود ، چند صد نفر زیر سقفی متعلق به عهد قاجار وسط تابستان بدون خنک کننده نشسته بودند ، فرش نبود ، زیرانداز به غایت سفت و ناجور بود ، کنار مسجد ساندویچ فروشی بود که بوی هات داگش کل مراسم را پر کرده بود. اینها مهم نبود ، همه آماده نشسته بودند...
منبرش را با نکته شروع کرد ، نه اولش تکه ای انداخت نه شوخی ای کرد ، عادی صحبت می کرد... و مردم شاید دقیقا ژرفای حرفش را متوجه نمی شدند ولی آرام آرام اشک میریختند... ناگهان گفت ، مرجعیت به کنار ، روحانیت به کنار می خواهم روضه بخوانم
و روضه خواند و این آخرین شب بیست و یکم عمرش بود.
ما پای منبر مردی نشسته بودیم که دیشب رفته، هنوز هم فکر می کنم با او آن شب حال دیگری داشتم و افسوس که آن حال هرگز نخواهد بود.
بسم الله
همواره این ترس و واهمه را داشتم که وبلاگی که از ب بسم الله ، وقتی دوم راهنمایی بودم برای حرف دل و درد و دل بلند بلند ساخته بودم تبدیل شود به محلی برای بحث های فراتر ... سخن گفتن درباره ی مسائل روز جامعه ؛ مدرسه ؛ ادبیات و... از حوزه های مورد علاقه من است ، ولی دیدم که عزیز ترین اتفاق مجازی ام (!) جای مناسبی برای این افاضات نیست.
پس به طور مستقل و به دور از دعوت نامه های دوستان عزیزمان دست به کار شدم و این فضا را راه انداختم تا به امید خدا جایی برای تبادل نظر و اندیشه باشد.
به امید خدا!