علیرضا

نوشته هایی پراکنده درباره چیزهایی که فکر می کنم باید بگویم!

علیرضا

نوشته هایی پراکنده درباره چیزهایی که فکر می کنم باید بگویم!

علیرضا

واعظ مکن نصیحت شوریدگان که ما

با خاک کوی دوست به فردوس ننگریم

چون صوفیان به حالت و رقصند مقتدا

ما نیز هم به شعبده دستی برآوریم

از جرعه تو خاک زمین در و لعل یافت

بیچاره ما که پیش تو از خاک کمتریم

طبقه بندی موضوعی

یادداشتی بر فیلم فردا

دوشنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۴، ۰۱:۵۲ ق.ظ

فیلمِ فردا نخستین تجربه مهدی پاکدل و ایمان افشاریان در قامتِ کارگردان سینماست. فیلمی که در گروه هنر و تجربه اکران می شود و به لطفِ تبلیغات و دعوتِ مهدی پاکدل و همسرش در شبکه های اجتماعی توانسته تعداد مخاطب مناسبی (به نسبت گروه هنر و تجربه) را جذب نماید، حمایت از آثارِ سینماگران جوانی مثل پاکدل می تواند نوید آینده ای روشن تر و رقابتی تر در سینمای ایران را دهد.



فیلم با سکانسی جذاب آغاز می شود، راننده ای در حال رانندگی در جاده ای خلوت و جنگلی در شمال کشور است، رادیوی ماشین آهنگی شاد به زبان گیلگی پخش می کند و راننده با عجله می راند. دست های راننده خونی است... پس از این که تیتراژ بر این زمینه گذشت، مرد راننده با عابری تصادف می کند و پس از آن خود منحرف شده و به درختی می خورد، گویا هر دو مرده اند... پس از آن عبارتِ "دیروز" بر صفحه نقش می بندد.

ماجرا از دیروزِ حادثه شروع می شود، 2 داستان یکی درباره ی یک زن و دخترش که برای عکاسی از شهر بیرون زده اند و دیگری درباره یک پزشکِ بیهوشی که به دلیل بیماری قصد جنگل کرده. ماشین مادر و دختر خراب است  و در میانه ی راه خاموش می شود و پزشک که پیاده در حال طیِ مسیرِ جاده است آن ها را می بیند و به آنها کمک می کند... پزشک در جنگل گم می شود و هیزم شکنی آشنا می شود، هیزم شکن پزشک را به کلبه ی جنگلی اش می برد و در ادامه اتفاق های هولناکی رقم می خورد.

در میانه های فیلم داستانی جدید آغاز می شود، دو دوست که یکی از آنها شاگرد مکانیک است، یکی از ماشین های تعمیرگاه ( که اتفاقا ماشینِ همان مادر و دختر بالاست) را می دزدد و به اسکله ای متروکه می روند و قرار است با قایق موتوری به خارج روند، آن هم با کیسه ای پر از پول، مشاجره ای در می گیرد و یکی از این دو دوست دیگری را به قتل می رساند و در ادامه مدام روحِ او را کنار خود می بینید، اینجاست که به طور رسمی ایده ی فیلم "اسکیزوفرنی" رخ می نماید. در ادامه، فیلم آنقدر سرنخ از موضوع می دهد که ریتم خوب گذشته را نابود می کند. 

هر چه قدر سعی شده به موضوعِ مادر و دختر یا حتی پزشک فیلم و هم نشینی آنها با افراد خیالی و ارواح تاکید شود و شخصیت پردازی آنها با وسواس انجام شده ، در بخش دو دوست ماجرا سرسری رها شده. از گذشته ی آنها می دانیم که هم مدرسه ای بوده اند و یکی از آنها به واسطه ی نامِ خانوادگی اش؛ "پروانه" مورد تمسخر دوستانش قرار می گرفته؛ همین... چه شده این همه پول به دست آورده اند، چه شده با این همه پول نیازمند دزدیدن یک ماشین آن هم از مکانیکی شده اند ، چه شده...

نقطه ضعف دیگرِ فردا لهجه است، وقتی لوکیشن ، موسیقی، آب و هوا و حتی دیالوگ های تو متاثر از فضای شمال کشور است، خوب نیست کسانی که از کودکی در آنحا بزرگ شده اند لهجه ی معیار را بهتر از مسافرانِ تهرانی صحبت کنند. البته اگر هیچ اشاره ای به مکان نمی شد شاید می شد قبول کرد با داستانی بی مکان رو به رو هستیم، ولی عباراتی مثل تهران ، ارس و... مستقیما در فیلم گفته می شد.

فیلم تا قبل از مطرح شدنِ داستان دو دوست ضرب آهنگی سریع و جذاب دارد، انبوهی از سوالات ولی سکانس های دو دوست با وجودِ بازیِ خوب امیررضا دلاوری دارای ریتمی کند، خسته کننده و تکراری است که حوصله سربر می شود؛ شاید پرداختِ بیشتر به داستان پزشک و حادثه ای نکردن بیش از حدِّ فیلم میتوانست کمکی به بهبود روندِ داستانی باشد.

فردا فیلم شجاعی است، موضوعِ هم نشینی با اوهام خود موضوعی قابل توجه و کار است، ولی باید در بستر داستانِ مناسب مورد استفاده قرار بگیرد که متاسفانه در فردا، فیلم نامه قربانی این مسئله شده بود،کارگردانی و تصویربرداری خوب بودند و انتخاب لوکیشن های فیلم برداری هم قابل تقدیر.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی